هی بیبیا! چطوریایین؟ :)

خب راستش خیلی ها ازم پرسیده بودن با چه برنامه ای کارهام رو درست میکنم و بعد از گفتن برنامه هم درخواست آموزش داده بودن.. برای همین تصمیم گرفتم از این به بعد تو این بلاگ یه موضوع جدید داشته باشیم با عنوان "آموزش متن نگار" :)

من توی چند تا پست، چیزهایی که خودم ازش بلدم و تو این مدت یاد گرفتم رو آموزش میدم و امیدوارم که به دردتون بخوره ^^

خب گایز، موضوع این پستمون یه حس خاصه که هر از چند گاهی برای نویسنده ها اتفاق میفته ولی باعث آزار خواننده ها هم میشه :(

میخوایم درمورد Writer's Block حرف بزنیم :))

پس اگه اولین باره چنین چیزی رو میشنوین و نمیدونین چیه..

یا حتی دچارش شدین و میخواین از شر این حس خلاص شین، بپرین تو "ادامه پست 3>" بیبیا ;)

اگه بخوایم ساختن یه کارکتر برای داستانمون رو یه آسمون خراش در نظر بگیریم که دل ابرها رو میشکافه و تا آسمون هفتم بالا میره، "تعیین کردن یه تایپ شخصیتی" به عنوان اولین مرحله کار، حکم یه بالابر با سرعت بینهایت رو داره که حسابی کار رو برامون آسونتر میکنه و بهمون این فرصت رو میده تا با عرق ریختن کمتر، به اوج برسیم و بتونیم یه منظره فوق العاده رو از بالای ابرها داشته باشیم :)

واسه همینه که میخوام در "ادامه پست 3>" شما رو با چند تایپ شخصیتی معروف آشنا کنم که اگه اوتاکو و انیمه باز باشین، احتمالا همین حالا هم باهاشون آشنایین :)) پس، بزن بریم!!!

برای خوندن افسانه ها روی "ادامه" کلیک کنید ;)

.:: افسانه های اضافه شده ::.

تعریف عشق

××× ایده اسم برای شخصیت های داستانی ×××

خیلی دوست داشتم راهنماییتون کنم که چطور یه عاشقانه خوب بنویسین.. اما متاسفانه نمیتونم. چون خودم هنوز موفق نشدم. و اگه خودم نتونستم کار درست رو انجام بدم، چطوری شما رو به سمتش راهنمایی کنم؟

اما اگه قرار باشه به خاطر یه کار بهم مدال طلا بدن، اون  اشتباه کردنه؛ که یعنی من خیلی خوب میدونم چیکار  نباید کرد! پس اگه دارین روی یه داستان عاشقانه کار میکنین و میخواین بدونین از چه کلیشه هایی باید دوری کنین، روی "ادامه پست 3>" کلید کنین :)

احتمالا قبلا این رو شنیدین که سخت ترین قسمت هر کار، شروع کردن اونه؛ و داستان نوشتن استثنا نیست. موقع ساختن یه داستان، چیزهای زیادی برای فکر کردن و تصمیم گیری هست و گاهی ممکنه گیج کننده باشه؛ مخصوصا اگه تازه کار باشین و این اولین باری باشه که میخواین نوشتن رو امتحان کنین. اما دونستن این موضوع که هر داستان، درون یه قلعه به شکل مثلث اتفاق میفته، ممکنه بهتون کمک کنه.

در هر راس مثلث، یه قلعه وجو داره؛ شخصیت ها، موضوع اصلی، و صحنه، اون قلعه ها هستن و به هم متصل شدن این سه، چارچوب داستان رو میسازه. اگه مشتاق شروع کردن داستانتون هستین و توی ساختن قلعه  شخصیت ها به کمک نیاز دارین، این پست ممکنه به دردتون بخوره :)

این پست اینجاست تا ژانرهای داستانی رو بهتون معرفی کنه

پس بزنین رو "ادامه مطلب 3>" بیبیا :)

همیشه دوست داشتم نوشیدنی های مختلف رو امتحان کنم. وقتی میرم کافه و برای اولین بار چیزی رو سفارش میدم که قبلا نخوردم، اول یکم مزه مزه ش میکنم. اگه اون تِست اول به دلم نشست، کل لیوان رو میرم بالا. گاهی با یه نفس، گاهی یواش یواش؛ اما تا ته لیوان!

اگه مزه کردن اولش به زبونم خوش نیومد چی؟ خب، لیوان رو میذارم کنار و دیگه حتی نگاهش هم نمیکنم.

این همون کاریه که خواننده ها، با داستان انجام میدن. برای همینه که اهمیتی نداره داستانی که دارین مینویسین یه عاشقانه کلاسیکه که توی مزرعه های سرسبز دور از شهر اتفاق میفته، یا یه جنایی-معمایی داغ وسط یه جزیره که از چشم مردم عادی پنهان شده؛ "مزه اول" همیشه مهمه.

پس اگه میخواین بفهمین چطور یه مزه اول دلنشین به خواننده هاتون بدین، بزنین روی "ادامه پست 3>" :)