افسانه ها

برای خوندن افسانه ها روی "ادامه" کلیک کنید ;)

.:: افسانه های اضافه شده ::.

تعریف عشق

این پست مخصوص افسانه ها و داستان های خیالیه!

میتونین داستان های مشابهی که میدونین و توی پست آورده نشده رو کامنت کنین و اونایی که قشنگ باشه، به پست اضافه میشه 3>

و اینجا قراره پذیرای ذهن خلاقتون باشیم؛ پس اگه افسانه ای از خودتون ساختین هم کامنت کنین :)

~*~*~ هزار درنای کاغذی ~*~*~

در اساطیر ژاپن، یه افسانه هست که میگه هر کس هزارتا درنای کاغذی (یه جور اوریگامی) بسازه، یه آرزوش برآورده میشه!

بنابر این افسانه، توی ژاپن این رسم وجود داره که برای بیمارها، هزار درنای کاغذی درست میکنن؛ با این آرزو که شفا پیدا کنن..

~*~*~ بال های قیچی شده ~*~*~

طبق یه افسانه، انسان ها سال ها پیش، با دو تا بال شفاف پشت کمرشون به دنیا میومدن. اما شیطان که به عنوان فرشته سقوط کرده بال های خودش رو از دست داده بود، به اونا حسودیش شد و عهدی با خودش بست؛ این که بال های انسان رو هم مثل مال خودش، قیچی کنه.

به خاطر همینه که دیگه آدم ها بال ندارن. استخون های شونه، تنها چیزیه که از بال هامون باقی موندن :)

~*~*~ سقوط به خاطر عشق ~*~*~

یه افسانه میگه فرشته هایی که عاشق انسان میشن، بال هاشون رو از دست میدن و از بهشت بیرون انداخته و روی زمین رها میشن. این بهاییه که باید در ازای رسیدن نبه معشوقشون بپردازن!

شاید به همین خاطره که شیطان، یه فرشته سقوط کرده ست...

~*~*~ اثر بوسه ~*~*~

به گفته یه افسانه عاشقانه، اثر انگشت وجود نداشته. ردی که حالا روی انگشت هات هست، اثر بوسه معشوقت توی زندگی قبلیه 3>

~*~*~ یه نفر، برای غمگین شدن ~*~*~

یه افسانه قدیمی میگه وقتی انسانی روی زمین میمیره و کسی نیست براش گریه کنه، یه نفر دیگه تعیین میشه برای غمگین شدن...

برای همین همینه که گاهی دلمون بی نهایت میگیره، بدون اینکه بدونیم چرا :)

~*~*~ نخ سرنوشت ~*~*~

یه افسانه قشنگ چینی هست که میگه:

دور انگشت کوچیکه همه آدم ها، یه نخ سرخ هست که از دید پنهانه. بهش میگن "نخ سرنوشت" و سر دیگه ش، به انگشت کوچیکه نیمه گمشده مون وصله.

از همون لحظه ای که متولد میشیم باهامونه. ممکنه گره بخوره یا کشیده شه، اما هرگز پاره نمیشه و با هیچ قیچی ای نمیشه بریدش.

و تا زمانی که سر دیگه ش؛ یعنی نیمه گم شده مون رو پیدا کنیم، همراهمون میمونه 3>

~*~*~ Vena Amoris ~*~*~

توی چهارمین انگشت دست چپ هر کس، یه رگ هست که مستقیما به قلب شخص میرسه و بهش میگن "رگ عشق" یا "Vena Amoris".

به خاطر این رگه که حلقه ازدواج رو توی انگشت چهارم دست چپ میندازن.

~*~*~ Sillage ~*~*~

یه افسانه میگه وقتی خاطره ای میسازین، اون خاطره توی مکانی که درش بودین باقی میمونه. به همین خاطره که وقتی بعد از مدتها به یه مکان خاص برمیگردین، خاطراتی که از اونجا داشتین رو به خاطر میارین :)

بعضی ها اسمش رو Sillage میذارن؛ یه معنی عطر.

چون خاطراتتون، عطر شماست که باقی میمونه.

~*~*~ ترمیم طلایی ~*~*~

کینتسوگی یه هنر قدیمی ژاپنیه که توش، تکه های ظرف شکسته رو با رگه های طلایی به هم میچسبونن. اینطوری ظرف زیباتر از قبل میشه ولی آثار شکستگی، روش باقی میمونه.

دلیل این کارشون از یه اعتقاد خیلی قشنگ میاد که میگه:

تو اونقدر از "خوب شدن" دور نیستی که هرگز بهش نرسی!

هرچقدر هم که شکسته باشی، میتونی دوباره همه تکه ها رو پیدا و به هم متصل کنی!

برای زیبا بودن، نیاز نیست بی نقص باشی!

~*~*~ Wabi-Sabi ~*~*~

یه فلسفه ژاپنی به اسم وابی-سابی وجود داره که میگه:

هیچ چیز باقی نمیمونه!

هیچ چیز به پایان نمیرسه!

و هیچ چیز کامل نیست!

وابی-سابی یه طرز نگاه قشنگه که زیبایی رو توی خود حقیقی هرچیز میبینه؛ که از قضا، کامل و بی نقص نیست :)

~*~*~ Hanahaki ~*~*~

هاناهاکی یه کانسپت ژاپنیه که از یه افسانه قدیمی میاد:

وقتی کسی درگیر یه عشق یک طرفه میشه، توی ریه هاش گل رشد میکنه. هر چی عشق شدیدتر بشه، رشد گل ها هم سریع تر و تعدادشون بیشتر میشه. گل ها اونقدر به رشد کردن ادامه میدن که راه نفسش رو ببندن و فرد عاشق، با سرفه های شدید و دردناک، گل و خون بالا میاره.

برای پایان یافتن این زجر عاشقانه ولی دردناک، سه تا راه وجود داره:

• اولیش اینه که معشوقه، متوجه این عشق بشه و بتونه حس متقابلی رو به عاشق برگردونه. در این صورت، رشد گل ها متوقف میشه!

اما این فقط در صورتی که عشق دو طرفه به وجود اومده باشه؛ حتی یه دوستی صمیمانه هم نمیتونه هاناهاکی رو نابود کنه.

• دومیش اینه که عاشق اونقدر با این درد زندگی کنه تا وقتی هاناهاکی، کل ریه ش رو تصاحب کنه و اون رو به بستر مرگ بکشونه!

• و آخرین راه اینه که به وسیله جراحی، گل ها رو به طور کامل در بیاره؛ اما این کار هزینه سنگینی داره که باید پرداخت بشه. با پاک شدن ریه های عاشق از گل ها، عشقش هم همراه با گل های هاناهاکی خشک میشه و معشوق رو برای همیشه از یاد میبره!

~*~*~ غم باد ~*~*~

یه افسانه قدیمی میگه:

وقتی کسی که دوستش داری بغض میکنه، باید زیر گلوش رو ببوسی؛ اگه نبوسی، غم باد میگیره..!

غم باد همون حسیه که وقتی شدیدا ناراحتی بهت دست میده و حس میکنی یه چیزی توی گلوت گیر کرده :)

~*~*~ خونه زندگی قبلی ~*~*~

بر اساس یه افسانه، اگه بی دلیل به یه کشور علاقه داری و دوست داری همه چیز رو راجبش بدونی (حتی اگه دنبالش نمیری)، ممکنه به این خاطر باشه که توی زندگی قبلیت، اونجا متولد شده و زندگی میکردی :)

حالا تو زندگی قبلیت اهل کدوم کشور بودی؟! ;)

~*~*~ زنگوله آبی ~*~*~

گل زیبا و سر به زیر "زنگوله آبی" یا همون Bluebell، از آخرین گل های بهاریه که شکوفه میده.

افسانه قشنگی درمورد این گل وجود داره که میگه:

اگه بتونی یکی از زنگوله های آبی رو بدون اینکه پاره شه، زیر و رو کنی؛ به این معنیه که حتما توی بازی عشق، برنده ای 3>

همچنین داستان دیگه ای میگه:

اگه یه تاج از گل های بلوبل روی سرت داشته باشی، نمیتونی چیزی جز حقیقت به زبون بیاری!

~*~*~ غریبه ی آشنا ~*~*~

یه باور قدیمی در مورد زندگی های قبلی وجود داره که میگه:

اگه کسی رو برای اولین بار ملاقات میکنی و احساسی در درونت، بهت میگه که اون فرد رو از قبل میشناختی،

به این معنیه که توی زندگی قبلی همدیگه حضور داشتین.. و شاید مغزت اون رو فراموش کرده باشه؛ اما روح و قلبت هنوز هم به یادش دارن و برای همینه که اون غریبه، بهت حسی آشنا میده!

~*~*~ داستان ها؛ زندگی قبلی نویسنده ~*~*~

یه افسانه گفته نویسنده ها تنها آدم هایی هستن که زندگی های قبلیشون رو به یاد دارن، بدون اینکه خودشون از این موضوع آگاه باشن.

این افسانه میگه داستان های یه نویسنده، درواقع برگرفته از تجربیاتش از زندگی قبلیش هستن :)

~*~*~ ملاقات با قاتل ~*~*~

میگن اگه توی یه جمعیتی درحال حرکت بودین و بدنتون یهویی یخ کرد، یعنی از کنار کسی عبور کردین که قراره توی مرگتون دست داشته باشه!

پ.ن: دقت کردین هر بار که از خونه میریم بیرون.. درواقع داریم به صدها نفر اعتماد میکنیم که خیلی بی دلیل ما رو نکشن؟ :)

#ستاد_مبارزه_با_اجتماعی_بودن (حیحی)

~*~*~ به دام افتاده درون آینه ~*~*~

بعضی ها معتقدن کسی که شما توی آینه میبینین، انعکاس خودتون نیست؛ بلکه موجودیه که در دنیای پشت آینه به دام افتاده و برای جلب اعتماد شما، خودش رو شبیه شما نشون میده.

اون همیشه داره نگاهتون میکنه و انتظار میکشه، انتظار برای اینکه شما اونقدر بهش نزدیک بشین، که بتونه جاش رو باهاتون عوض کنه و شما رو به جای خودش، توی آینه به دام بندازه. با این کار، اون میتونه به دنیای ما بیاد و به جای شما زندگی کنه. و اگه این اتفاق بیفته، هیچ کس متوجه نمیشه. چرا؟

چون اون شما رو از بر شده :)

اون سال ها باهاتون زندگی و شما رو تقلید کرده. مو به موی عادت هاتون رو میدونه حتی اگه خود شما ازشون بی خبر باشین. میدونه چطور حرف میزنین و چطور راه میرین. از کی خوشتون میاد و از کی نمیاد.

اون موجود به قدری توی تقلید از شما حرفه ای شده که بعد از عوض شدن جاهاتون، هیچ کس نتونه متوجه بشه کسی که توی این دنیاست، خود شما نیستین. پس کسی هم قرار نیست نجاتتون بده :)

کسایی که این افسانه رو باور دارن، میگن اگه خیلی به حرکات توی آینه دقت کنین، میتونین متوجه تاخیر تصویر توی آینه و حرکات خود واقعیتون بشین. چون اون موجود خیلی توی تقلید از شما حرفه ایه، اما نمیتونه حرکات یهویی شما رو پیش بینی کنه و به همین خاطر، لحظه کوتاهی طول میکشه تا کارهاتون رو تکرار کنه.

بعضی ها هم معتقدن که اگه بین 3 تا 5 صبح عمیقا به چشم های موجود توی آینه خیره بشین، کم کم میتونین شکل واقعیش رو ببینین :)

~*~*~ ضربه مرگ ~*~*~

افسانه ای هست که میگه اگر در زمان نیمه شب سه بار صدای در زدن بشنوین، به این معنیه که یه نفر از افراد توی خونه مرده. این صدا، به  ضربه مرگ معروفه.

حالا میدونین داستان کجا ترسناک میشه، وقتی روز بعد ببینین همه افراد خونه سالمن. ضربه مرگ هرگز دروغ نمیگه پس تو این شرایط، یکی از آدم های خونه، واقعا اون کسی نیست که شما فکر میکنین :)

~*~*~ معجزه 00:00 ~*~*~

افسانه ها میگن ساعت 00:00 یه معجزه داره؛ چون مرز باریکی بین دو روز رو به وجود میاره. و معجزه ش اینه:

در این لحظه کوتاه، هر کس هر آرزویی که در دل داشته باشه، برآورده میشه.

دارین با خودتون میگین دروغه و آرزوهای من هرگز برآورده نشده؟ بذارین بهتون بگم چرا :)

چون یه نفر هست که از آغاز دنیا از این معجزه خبر داشته و همیشه توی این لحظه، آرزو میکنه که آرزوی هیچ کس برآورده نشه!

~*~*~ نفرین آینه شکسته ~*~*~

یه افسانه هست که آدم هایی در سرتاسر جهان بهش اعتقاد دارن.

طبق این افسانه، اگه کسی آینه ای رو بشکونه، تا 7 سال فقط بدشانسی میاره :)

ممکنه دلیل این اتفاق این باشه که روح صاحب قبلی آینه، از طریق آینه این دنیا رو تماشا میکرده و به خاطر شکستن تنها راه ارتباطیش با این دنیا، باعث و بانی این کار رو نفرین میکنه!

پ.ن: تیکه آخر رو همین الان از خودم درآوردم ://

~*~*~ دیالوگ فراموش شده ~*~*~

طبق یه افسانه، ممکنه دنیایی که الان توش زندگی میکنیم درواقع یه کتاب باشه و ما هم شخصیت های داستان. و وقتی حرفی رو فراموش میکنیم، به این خاطره که نویسنده اون قسمت رو پاک کرده تا به جاش چیز جدیدی بنویسه :)

~*~*~ نفرین اتاق قرمز ~*~*~

یه داستان ژاپنی وجود داره که از زمان به وجود اومدن اینترنت دهن به دهن میچرخه و تا حالا ده ها قربانی داشته :)

داستان با باز شدن یه پنجره روی صفحه کامپیوترتون شروع میشه! یه پنجره با زمینه قرمز رنگ که یه نوشته سیاه در مرکزش به چشم میخوره:

"?Do you like the red room"

(از اتاق قرمز خوشت میاد؟)

و یه صدای از قبل ضبط شده، همون سوال رو میپرسه.

وقتی این پنجره روی مانیتورتون ظاهر شه، هیچ اهمیتی نداره که چند بار تلاش کنین اون رو ببندین؛ بارها و بارها ظاهر میشه تا وقتی که اون صدای وحشتناک، سوالش رو کامل بپرسه. و بعد از اون، کل صفحه کامپیوترتون قرمز و اسم قربانی های قبلی، روی مانیتور ظاهر میشه.

هیچ کس نمیدونه بعد از اون، دقیقا چه اتفاقی میفته. تنها چیزی که مشخصه، اینه که دریافت کننده های پیام "از اتاق قرمز خوشت میاد؟" همیشه مرده پیدا میشن؛ درحالی که خونشون دیوارهای اتاق رو به رنگ سرخ درآورده.

هیچ کس تا حالا از نفرین اتاق قرمز جون به در نبرده؛ که یعنی وقتی پیام رو دریافت کنی، هیچ راهی برای فرار از سرنوشت قرمز رنگت وجود نداره :))

~*~*~ تعریف عشق ~*~*~

یه افسانه هم هست که میگه:

شاید عشق همون حسی باشه که قلب هاتون رو با هم عوض میکنین، بی قرار میشین و نمیتونین از همدیگه دور بمونین

چون بدن میخواد قلب واقعیش کنارش باشه!

به نظرم این قشنگ ترین تعریف عشق تا به امروزه :)) 3>