The Bubble Tea Curse
"شت، عجب ایدهای!"
"این صحنه خیلی به فلان فیکم میاد!"
"این داستان با کاپل XX فوقالعاده میشه!"
"خودشه! این قراره بهترین ایده و فیکم بشه!"
اینها احتمالا چیزهایی باشن که با رسیدن ایدههای خیلی خفن به ذهنتون با خودتون فکر کردین. اما چندتا از اونها رو نوشتین؟
به شخصه جوابم یه چیزی در این حدوده: 0.1%!
و بعد از مدتها درگیر "چرا اینطوری میشه؟"
و *تصور کردن خودم درحال نوشتن ایده، اما واقعا انجامش ندادنش* بودن،
حالا دلیلش رو میدونم.
من تمام این مدت داشتم خودم رو دچار نفرین بابل-تی میکردم~
نفرین بابل-تی چیه؟
این اسمیه که من توی دل خودم برای زنجیره اتفاقات زیر گذاشتم :>
--> یه چراغ توی سرتون روشن میشه و به یه ایده میرسین
--> "وای! چه فکر خوبی!"
--> ترشح دوپامین از مغز
--> حس خوشحالی و رضایت
--> نتیجه کار رو تصور میکنین که خیلی رویایی بهنظر میرسه
--> "چقدر خفن و خوب میشه!"
--> ترشح دوپامین از مغز
--> حس خوشحالی و رضایت
--> فکر رویایی و بینقصتون رو برای یکی تعریف میکنین
--> "وای، تو یه نابغهای! بنظرم فوقالعاده میشه!"
--> ترشح دوپامین زیاد از مغز
--> حس خوشحالی و رضایت
توی هر کدوم از چرخههای کوتاه و ساده بالا، مغز دوپامین ترشح میکنه که هورمون جایزه بدنه!
هورمون جایزه کی ترشح میشه؟ وقتی که یه کاری رو به پایان رسونده باشین.
توی چرخههای بالا شما چه کاری رو انجام دادین؟ تصور کردن نمای فوقالعاده و زیبا و بینقص موفقیت حاصل از یه ایده رو.
آیا شما واقعا به اون ایده عمل کردین؟ قطعا نه!
کی بهش عمل میکنین؟ تا وقتی به این چرخهها ادامه میدین، احتمالا هرگز! T×T
حالا چرا من بهش میگم "نفرین بابل-تی"؟
(پ.ن: قبل از گفتنش باید اعتراف کنم که حالا بابل-تی امتحان نکردم...)
یه ورژن کوچولو از شما توی سرتون زندگی میکنه. و توی شهر قشنگ و کیوت ذهنتون، یه کافه وجود داره که مثل مغازه ایده میمونه.
هر بار که یه چراغ بالای سرتون روشن میشه و به یه ایده جدید میرسین، یه جرقه توی قفسههای کافه ایده میخوره و بهطور جادویی یه شیشه پر با طعم جدید اونجا ظاهر میشه. وقتی به نتیجه اون ایده و انجامش فکر میکنین، دربارهش خیالپردازی میکنین یا توی ذهنتون به اون ایده پروبال و جزئیات میدین، یه بابل جدید توی شیشه ظاهر میشه و نوشیدنیتون رو خوشمزهتر میکنه!
خود کوچولوتون هروقت خواست میره به کافه، هر طعم بابل-تی که دوست داشت رو برمیداره و ازش مینوشه. و شیشههای جادویی نمیذارن که نوشیدنی هیچوقت تموم بشه!
خود کوچولوتون شیشههای جادویی رو خریده؟ نه.
خود کوچولوتون لباس پوشیده، رفته مغازه و بابلها رو خریده؟ نه.
خود کوچولوتون نوشیدنی رو آماده کرده؟ نه!
اون فقط هر نوشیدنیای که بخواد رو مزه میکنه و از حس خوبش لذت میبره درحالی که واقعا کاری برای اون نوشیدنی نکرده.
یکم ناامیدکننده بهنظر میرسه، نه؟
(اما اون کوچولو اهمیتی نمیده. اون فقط میخواد بابلشو بخوره!)
خب، اگه قرار نیست هرگز به اون ایدهها عمل کنین، پس چرا مدام فکرهای جدید به ذهنتون میرسه که یک از یک خفنترن!؟
چون دوپامین لذتبخشه. و مغز اون حس رو دوست داره.
هر بار که با انجام یکی از اون کارهای بالا باعث ترشح هورمون جایزه میشید، مغز یاد میگیره فعالیتی که به دوپامین منجر شده رو تکرار کنه تا باز هم جایزه بگیره!
و شما توی جهنم بابل-تی غرق میشین :>
ایده جدید --> شیشه جدید
--> یه طعم جدید که با هر بار فکر کردن بهش، بابلش رو بیشتر میکنین
--> دوپامین و لذت
--> مغز و خود کوچولوتون حریص میشن و بیشتر میخوان
--> ایدههای جدید بیشتر --> شیشههای جادویی بیشتر--> قفسهها با طعمهای مختلف پر میشن!
حالا کافه ایده اونقدر رنگارنگه و اونقدر شیشه با طعمهای جورواجور هست که خود کوچولوتون دیگه حتی نمیدونه کدوم رو برداره و امتحان کنه.
یه قلپ از این! یه قلپ از اون!
دوپامین پشت دوپامین!
جایزه بعد از جایزه؛ درحالی که واقعا کاری رو به انجام نرسوندین!
خود کوچولوتون اونقدر نوشیدنیهای مختلف رو پشت سر هم امتحان میکنه که رودل میکنه.
شکمش -که حالا پر از بابل با طعمهای مختلفه!- اونقدر سنگین شده که همونجا کف کافه ولو میشه و دیگه نمیتونه پا شه. دیگه نمیتونه نوشیدنیهایی که داره رو امتحان کنه. شاید حتی نگاه کردن به شیشهها حالش رو بد کنه چون احساس میکنه مریض شده.
حتی اگه قبلا یه سری از طعمها رو خودش درست میکرد، خودش براشون از مغازه شیشه و بابل میخرید، الان دیگه نمیتونه از جا بلند شه و انجامش بده.
(این حالت همون "رایترز بلاک" هستش و یکی از دلایلی که بهش دچار میشیم میتونه همین باشه :>)
خلاصهش کنم، خود کوچولوتون تا وقتی میتونه هر طعم بابل-تی رو که میخواد، حاضر و آماده و بدون زحمت از توی قفسه جادویی برداره، خودش بلند نمیشه بره خرید و زحمت درست کردنش رو بکشه!
مغزتون تا وقتی میتونه بدون دستور حرکت به عضلهها و انرژی مصرف کردن دوپامین بگیره و های شه (!) به خودش زحمت نمیده که واقعا کاری انجام بده.
اگه میخواین واقعا کاری از پیش ببرین، باید جایزه دادن به خودتون برای هیچکاری نکردن رو تموم کنین!
چطوری این کار رو انجام بدیم؟
قراره با هم یاد بگیریم برای قفسههای جادویی مغازه ایده میلههای جادویی بسازیم
که به زودی توی یه پست جدید دربارش حرف میزنیم :>
خوشحال میشم نظرتون درباره پست رو بدونم
و اگه سوالی داشتین توی کامنتها بخونم تا توی پست جدید به سوالاتون هم جواب بدیم :>
تا پست بعدی (به زودی، قول میدم، الان باید برم کلاس و وقتی برگردم میشینم پاش!) خدانگهدار ^^
![Moonlight_wolgwang Moonlight_wolgwang](http://blog.ir/media/images/guest.png?1)
![Moonlight_wolgwang Moonlight_wolgwang](http://blog.ir/media/images/guest.png?1)
![Stardust✨ Stardust✨](http://blog.ir/media/images/guest.png?1)